......
نتوانستم برای این دلنوشته عنوانی انتخاب کنم......نوروز امسالمان هفت سین نداشت اما هفت طواف
عشق داشت و هفت سعی بین صفا و مروه!
روزمان را در جوار حرم نبوی نوروز کردیم.از پیامبر مهربانی ها خواستیم زندگیمان را همچون زندگی علی
ابن ابی طالب و زهرای مرضیه نماید انشاالله و فرزندانی همچون ذریه پاکشان به ما اعطا کند.
زبانم از گفتن احساس ان روزها قاصر است و دستم ناتوان ...ساعتها در مسجد الحرام به خانه ای زل
میزدم که هیچ نداشت و همه چیز داشت.
از هر رنگ و زبانی بودی فرقی نداشت در محضر یکتای عالم
همه کفن پوش و ملتمس به درگاهت امدیم ... اشک از چشم گنهکار ریختیم و در کنار مقام ابراهیم فریاد
کردیم:بار الهاااا به حرمت قدمهای ابراهیم گناهان مارا ببخش و این سفر بسیار روزیمان بگردان.امین!
حاجی کوچولوی من تو در این سفر عالی بودی ...ازت ممنونم و میخوام منو ببخشی اگه گاهی از خواب
بیدارت کردم و همراه خودم بردمت به زیارت
امیدوارم روزی دوباره به این سفر بری که درک عمیقی پیدا کرده باشی.......عزیزم سال نوی پر باری رو
برات ارزو میکنم